محل تبلیغات شما



قسمتی از گذشته هست که هیچوقت به گذشته موندن رضایت نمیده، و تکرار میشه و تکرار میشه و تکرار میشه، توی تاکسی وقتی به بیرون نگاه میکنی، توی آرایشگاه وقتی جلوی آینه نشستی،  وقتی داری غذا ميخوري يا حتي وقتي پشت ميزي ميشيني كه يه روزي من پشتش مينشستم 

 زمان حال معمولا به خودی خود سنگین نیست، اگر احساس سنگینی میکنیم احتمالا تکه‌ای از گذشته دوباره در حال تکراره!

دوباره در حال تكراره اميدوارم اينبار برات خوب تكرار بشه و خوب بمونه

========

بعدا نوشته  

لعنتي ميام اينجا برات ارزوهاي خوب ميكنم و ميرم وانمود ميكنم انگار نه انگار عين خيالمم نيست

ولي حالم بده اينقدر بد كه همه فهميدن كل هفته گذشته رو اصلا انگار نبودم يعني بودم ها ولي فقط جسمم بود فكرم جايي توي گذشته گير كرده بود 

حالم بده خيلي بده اخه تو چكار كردي با من كه هنوز خوب نشدم لعنتي  


كاش ميشد به گذشته برگشت 
برای تجربه دوباره لحظه های نابی که دیگر تکرار نشد و داغ حسرتش یک عمر بر دلم به جا ماند! 
کاش آنروزها، عقربه های زمان از تکاپو دست میکشیدند و من و تو فارغ از هیاهوی دنیا، دفتر عاشقانه هایمان را پر میکردیم!
مگر نمیگویند خواستن توانستن است؟
من که تو را با تمام وجودم تمنا کرده بودم؛ پس چرا منطق بیرحم روزگار حکم جدایی را برایمان صادر کرد؟
من برای تک تک لحظه های با تو بودن دلتنگم  و در چهار دیواری دلتنگی اسیر شده‌ام.
هرکجا را می‌نگرم، ردی از خاطراتت می‌یابم.
از تکرار نبودت به تنگ آمده‌ام.
عکس‌هایت تنها مرهم این بغض‌های بی‌امان است!
تنها همدم این روزهای تاریکم، اشک‌هایم هستند؛ کاش اندکی از معرفتشان راتو داشتي!
زنجیر درد و غمی که به وجودم بسته‌ای، ذره ذره جانم را به یغما می‌برد.
تنها ترين و تلخ ‌ترین یادگاری‌ات برای من، تنهاییست که ب روحم بخشیدی!
با این وجود هنوز انتظارت را می‌کشم!
نمی‌خواهم و نمی‌توانم باور کنم که به این سادگی از من گذشتی.
دلم یک فراموشی عمیق می‌خواهد که کابوس رفتنت را از ذهنم محو کند و بگذارد قلبم از عشقت لبریز بماند!
من به داشتنت حتی از دور هم قانعم! 

عشق یک‌طرفه مزه درد دارد!
تلخ است هرلحظه قاتل احساست شوی و قلب بی‌تابت را درسینه‌ات مچاله کنی تا مبادا عشقش را فریاد بزند و رسوایت کند…
تار و پود وجودم عشقت را می‌پرستد؛ اما تنها چیزی که سهم من می‌شود همین دوست دارم‌های یواشکی است که در رویاهای شبانه‌ام نثارت می‌کنم و لبخند شیرینت را که هیچ‌گاه در واقعیت لمس نکرده‌ام، از قاب چهره‌ات می‌م.
آن‌قدر دوری!
آن‌قدر دست نیافتنی هستی که به این‌فاصله عادت کرده‌ام.
مانند زندانيي شده‌ام که نه راه پس دارد و نه راه پیش…!
بین من و تو فرسنگ‌ها فاصله نهفته است.
و وصال، آرزویی است دور و بی‌فرجام!
هرچه به سویت می‌دوم دورتر می‌شوی.
مرا نمی‌بینی!
گریه‌هایم را؛ فریاد‌های دردناک قلبم را نمی‌شنوی… من برای تو حتی وجود هم ندارم!
اما من در زندان خاطراتت اسیرم و تا همیشه با خیالت عاشقی می‌کنم…!


پس از من یاد یک انسانهمیشه با تو خواهد بودغم یک روح سرگردانهمیشه با تو خواهد بود
اتاق پاک قلبت مال من شاید نبود اما پس از من یاد یک مهمان همیشه با تو خواهد بود
گل سرخ عزیر من به هر گلخانه ای باشی بدان رویای یک گلدان همیشه با تو خواهد بود
تو دستم را نوازش کرده بودی بعد از این حتما تب یک عشق بی پایان همیشه با تو خواهد بود


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سیاسی